در یک هفتهای که از حمله اسرائیل به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق میگذرد، پیشفرض همه طرفها این است که ایران دست به اقدامی تلافیجویانه علیه اسرائیل خواهد زد.
از مقامات جمهوری اسلامی ایران نقل میشود که گفتهاند خود مستقیما قصد انتقامگیری دارند. رسانههای آمریکایی نیز به نقل از برخی مقامات بدون ذکر نام از «اجتنابناپذیر»بودن حملهای «عمده» از طرف ایران علیه اسرائیل تا پایان رمضان و اینکه این حمله یکی از موضوعات اصلی در تماس تلفنی بایدن و نتانیاهو در سهشنبه گذشته بوده، گفتهاند.
اسرائیل نیز خطر را جدی گرفته و تدابیری را اتخاذ کرده است. اگرچه ناظران درباره نفس انجام یک حمله اتفاق نظر دارند؛ اما مهم چگونگی و کموکیف آن است. تلویزیون سیبیاس از قول یک مقام آمریکایی گفته است که اگر قرار به واکنش متناسب باشد، یک حمله به یکی از سفارتخانههای اسرائیل محتمل است؛ اما این مقامات همزمان از احتمال حملاتی با امواجی از موشکهای کروز و پهپاد به خاک اسرائیل نیز سخن گفتهاند.
این حمله اگر انجام شود، در واقع آن چیزی خواهد بود که ایران، آمریکا و حزبالله لبنان تاکنون قصد اجتناب از آن را داشتهاند و اسرائیل نیز در دو، سه ماه بعد از حمله 7 اکتبر و با هدف تمرکز بر غزه مایل به اجتناب از آن بود؛ ضمن اینکه برای حزبالله لبنان بیمیلی به درگیرشدن در یک جنگ تمامعیار ریشه در شرایط بحرانی در سیاست و اقتصاد لبنان نیز دارد.
بهعلاوه، حزبالله یک حزب سیاسی مهم در سیاست داخلی لبنان با 12 کرسی در پارلمان لبنان و مشارکت در ائتلاف حاکم با دستکم 70 کرسی است و نمیتواند مخالفت افکار عمومی و دیگر نیرویهای لبنانی با یک جنگ ویرانگر را نادیده بگیرد؛ اما به نظر میرسد که سیاست اسرائیل از اوایل دیماه (اواخر دسامبر) تغییر کرده است.
نگارنده در پی ترور سردار رضی موسوی، فرمانده پشتیبانی و لجستیک سپاه قدس در سوریه، در یادداشتی با عنوان «شبح جنگ بر فراز منطقه» (سایت جماران، در 16 دی) به این تحول مهم در روند جنگ اشاره کرده بود.
از اواخر دسامبر مشخص شده بود که نوعی بنبست در غزه شکل گرفته و اهداف سهگانه نتانیاهو تحققیافتنی نبودند. همزمان نتانیاهو با فشارهای گسترده سهگانهای شامل: 1- فشار داخلی شدید، 2- فشار دولتها و افکار عمومی بینالمللی و 3- فشار سازمانهای بینالمللی، مواجه شد؛ ضمن اینکه او به خاطر نداشتن یک راهبرد سیاسی و نظامی برای بحران نیز همواره تحت فشار بوده است.
اکنون محتمل است که راست افراطی اسرائیل با توجه به ترکیبی از بنبست در غزه، فشارهای داخلی و خارجی و ضعف راهبردی، از اوایل دی برنامه درگیری نوبتی با اعضای جبهه مقاومت را اتخاذ کرده باشد؛ برنامهای که سرانجام آن میتواند یک جنگ گسترده منطقهای باشد.
در این زمینه ترور نظامیان ایرانی در سوریه و فرماندهان میدانی حزبالله در لبنان میتواند اهدافی دوگانه داشته باشد: 1- ایجاد اختلال در کار محور مقاومت در منطقه بهعنوان مقدمه یک جنگ گسترده و 2- تحریک ایران و حزبالله برای حمله به اسرائیل با هدف توجیه چنان جنگی در منظر جامعه جهانی.
ضمن اینکه از ابتدای بحران جاری همواره این نظر وجود داشته که با توجه به تجربه حمله 7 اکتبر، اسرائیل تصمیم داشته تا یک به یک اعضای جبهه مقاومت را هدف قرار دهد و احتمالا حمله به حزبالله و درگیری با ایران از بعد از 7 اکتبر در دستور کار اسرائیل بوده است.
ادامه تخلیه مناطق شمالی اسرائیل از جمعیت و بلاتکلیفی و خسارات اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن نیز مزید بر علت بوده است. خارجشدن نیروهای تهاجمی اسرائیل از غزه و تعلیق حمله به رفح در چند روز اخیر نیز درخورتوجه است. آنچه اکنون مهم است، نحوه برخورد ایران و حزبالله با این توطئه اسرائیلی است.
تردیدی نیست که رهبران جمهوری اسلامی در برابر یکی از دشوارترین انتخابهای تاریخ خود قرار گرفتهاند. با توجه به خسارات و ریسکهای عظیمی که مبادرت به انتقام دارد و نیز خساراتی که خودداری از انتقام میتواند داشته باشد، یک راهحل میانه میتواند یک حمله محدود و کنترلشده مطابق الگوی حمله به پایگاه آمریکایی عینالاسد باشد.
اما مسئله این است که اسرائیل امروز در موقعیتی قرار دارد که اصلا قابل مقایسه با موقعیت آمریکا در دی 1398 نیست. اسرائیل ممکن است حتی یک حمله محدود را هم به بهانهای برای گسترش جنگ تبدیل کند؛ با این فرض که در صورت یک جنگ گسترده آمریکا حتما به کمکش خواهد شتافت.
تا آنجا که به ایران مربوط میشود، مقامات ما علاوه بر توجه به شرایط جهانی و منطقهای، ناچارند شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در داخل کشور را نیز در معادله وارد کنند و در نظر بگیرند که تجربیات تاریخی نشان داده انعکاس جنگ خارجی معلوم نیست همیشه آنگونه که انتظار میرود، الزاما موجب اتحاد بیشتر در داخل شود.