حس و حال عجیبی بر جامعه حاکم شده است، در سمت مردم، یک ناامیدی عمومی، اضطراب دسته جمعی و نارضایتی اقتصادی و در سمت دولت و حاکمیت، یک رخوت حاکمیتی!
حتی رسانهها هم شور و حال سابق را ندارند و نوعی اتمسفر برزخی بر کشور حاکم شده است. زندگی ما انگار که کمرنگتر از قبل شده و یک سری از پدیده ها رنگ و بوی سابق را ندارند. این مختص بورس نیست و بر همه جای سیاست و اقتصاد حاکم است. یک پژمردگی سیاسی و اقتصادی در دل جامعه شکل گرفته است که بورس هم جدا از آن نیست.
باید بپذیریم که رفتار بورس ماهیت مستقل ندارد، بورس عقربه ای است که برآیند عوامل تاثیر گذار بر اقتصاد و سیاست را نشان میدهد. بورس آیینه ای است که رفتارهای سیاسی و اقتصادی را بازتاب میدهد. بورس نمیتواند به صورت مستقل از سایر عوامل و بازارها حرکت کند. محرکهای بورس یا اقتصادی هستند و یا سیاسی.
در بخش اقتصادی، سود ۳۰ درصدی بدون ریسک فشار شدیدی به سرمایهگذاری در بورس وارد میکند و P/E بازار را تحت فشار قرار داده است.
جریان درآمدی شرکتها تحت تاثیر مصوبات یک شبهی دولت قرار گرفته و چشم انداز اقتصادی شرکتها جالب نیست.
در بخش سیاسی نیز نه در بخش سیاست داخلی و نه سیاست خارجی تحرک مثبتی دیده نمیشود. حتی تاریخهای حساس نظیر انتخابات و ... هم نتوانسته دولت را مجاب کند که لااقل سر و سامانی به بورس بدهد.
در این فضا سرمایهگذاران هم اعتماد خود به دولت و بازار را به طور کامل از دست دادهاند و در این رکود اقتصادی اندک سرمایه خود را از بازار خارج میکنند.
در واقع بورس در حال بازتاب دادن اثرات عدم برنامه ریزی درست برای اقتصاد است.
بورس در حال بازتاب اثرات تصمیمات یک شبه است.
بورس در حال بازتاب دادن سرکوب ها و نشنیدن صدای ملت است.
بورس در حال فریاد زدن دردهای اقتصادی و سیاسی کشور است.
بورس میگوید اقتصاد ما مشکل دارد، سیاست ما پویا نیست، بیکاری و فقر و مهاجرت در پیش است، جوانان امیدوار نیستند و اینده چندان روشن نیست.
بورس نیم جان است و در حال خونریزی است.
بورس نیازمند یک برنامهی نجات است که هم به محرکهای اقتصادی پایدار (نظیر ثبات جریانهای درآمدی شرکتها، کاهش نرخ تورم و سود بانکی و ..) و هم به تزریق نقدینگی نیاز دارد.
اگر رفتار بورس را عقلایی در نظر بگیریم از منظر تجربی هم میتوانیم به وضعیت بورس نگاهی بیندازیم تا ببینیم انتهای این فرسایش در دفعات قبل به کجا رسیده است.